کار، اشتغال و تولید در آیینه نهج البلاغه (1)

نويسنده: حسن نظری (1)




چکیده :

کار، اشتغال و تولید دارای سه بعد فلسفی، جامعه شناختی و اقتصادی می باشد، ترتب بین این ابعاد منطقی است. از این رو بعد فلسفی، زیربنای جامعه شناختی و جامعه شناختی آن زیرساز بحث اقتصادی آن به حساب می آید. آنگاه که فرهنگ کار و تولید در روابط اجتماعی سامان می یابد، زمینه طبیعی تأثیرگذاری دولت و مشارکت بخش خصوصی و سرمایه گذاری فراهم و در نتیجه شرایط راهبردهای اشتغال و تولید تحقق عینی می یابد.

مقدمه

هر نظام اقتصادی که یکی از وظایف مهم خود را، ایجاد زمینه کار، اشتغال و افزایش تولیدات بداند، بطور طبیعی اول باید شرایط مناسب بینشی، رفتاری، ارزشی و فرهنگی کار، اشتغال و تولید را فراهم نماید. آنگاه مکانیزمها و متغیرهای مستقل و تابع اقتصادی را هماهنگ و سازگار با عناصر فرهنگی بکار گیرد. بی شک کاستی باور و بینش در مورد کار مثبت و ضعف ارزشی تلاش و پشتکار در سطح جامعه، رفتارهای متناسب با شکوفایی تولید و اشتغال را به شدت تحت تأثیر قرار می دهد و در نهایت مکانیزم عرضه و تقاضای کار را بی کشش می سازد. در چنین وضعیتی، نه متغیر دستمزد در جانب عرضه، کارساز است و نه متغیر سود و درآمد در جانب تقاضا می تواند نقش چشمگیری داشته باشد.
از این رو ابتدا، جایگاه نیروی انسانی عامل کار از جهت بینشی و فلسفی در تدبیر جهان، و آنگاه بعد جامعه شناختی این عامل و در نهایت اصول و شرایط اقتصادی کار، اشتغال، تولید، از دیدگاه امام علی علیه السلام مورد بررسی قرار می گیرد.

گفتار اول: جایگاه فلسفی نیروی انسانی در رابطه با طبیعت (سلطه انسان بر جهان طبیعت)

در تدبیر تکوینی و اداره واقعی جهان ماده، انسان جایگاه فعال و اثرگذار خود را دارد. به طبیعت، این گونه نباید نگاه کرد که نسبت به نیازهای انسان بیگانه است، همچنان که نسبت به انسان نباید نگرشی این گونه داشته باشیم که طبیعت در مقابل او همانند دژی تسخیر ناپذیر و مقاوم خلق شده است. هم طبیعت آنچنان خلق و تدبیر شده که منافع و نیازهای انسان را در دل خود جای داده و هم انسان آن گونه خلق شده که می تواند بر طبیعت سلطه متناسب خود را پیدا کند. امام علی علیه السلام در فراز زیر به همین قدرت و تدبیر انسان بر استخدام و تسخیر طبیعت و جهان ماده اشاره می فرماید:
و إن الأرض الّتی تحملکم و السماء الّتی تضلکم مطیعتان لربکم و ما أصبحتا تجودان لکم ببرکتها توجُّعا لکم و لا زلفة الیکم و لالخیر ترجو انّه منکم و لکن أمرتا بمنافِعکم فاطاعتا و أقیمتا علی حدود مصالحکم فقامتا.(نهج، خ 143)
«بدانید زمینی که شما را بر پشت خود می برد، و آسمانی که بر شما سایه می گسترد، پروردگار شما را فرمان بردارند و برکت آن دو بر شما نه از راه دلسوزی است و نه به خاطر جستن نزدیکی و نه به امید خیری است که از شما دارند، بلکه به سود شما مأمور شدند و گردن نهادند، و برای مصلحت شما برپایشان داشتند، و ایستادند.»
انسان بدین گونه آفریده نشده است که بر قسمتی از طبیعت تسلط پیدا کند و قسمتی دیگر از تیررس بهره برداری او خارج بماند. و اخرج الیها اهلها علی تمام مرافقها ثم لَم یدَع جُرزَ الارض التی تقصِر میاهُ العُیون عن روابیها و لاتجِد جداول الأنهارِ ذَریعَة الی بُلُوغِها حتی أنشألها ناشِئَة.(نهج، خ 91)
«و اهل زمین را از نهانگاه زمین برآورد و آنان را با همه وسایل زندگی در روی زمین قرار داد. سپس خداوند سبحان سطوح بی آب و علف زمین را که آبهای چشمه سارها به بلندیهای آن سطوح نمی رسید و جویبارهای رودخانه ها وسیله ای برای رسیدن به آن سطوح پیدا نمی کردند رها نفرمود و ابر نمودار برای آن سطوح مرتفع که مرده های آنها را احیاء کند و گیاهش را برویاند خلق کرد.»
این تسخیر بدان جهت انجام می پذیرد که انسان برخی از نیازهای اساسی را می باید از دل این طبیعت استخراج نماید. در تدبیر جهان این رمز و راز مورد توجه مدبّر آن بوده است که آن را عقیم و نازا نسبت به برخی از خواسته های طبیعی انسان در اختیار انسان نگذارد. انسان روی زمین نیازمند آب و غذاست و طبیعت مادی نیز این آب و غذای مورد نیاز را در نهان خود نهفته دارد، و جَعَل ذلکَ بَلاغا للانام و رِزقا للانعام... فَأَهْبَطَه بَعدَ التَوبَةِ لَیَعْمُرَ اَرْضَه بِنَسْلِهِ.(همان)
«خداوند سبحان با این [خلقت عظیم] توشه [مادی و معنوی] برای مردم و روزی برای جانوران عنایت فرمود... او حضرت آدم را پس از توبه بر زمین فرود آورد تا با نسل خود زمین را آباد نماید.»
در این نظام هستی زمین را با همه استعدادهای بی شمارش مهد و گاهواره انسان و با همه گستردگی اش فراش و زیرپای او قرار داد.
فَجعلها لخلْقِه مهادا و بَسَطها لهم فِراشا،(همان، خ 211) «پس آن را برای آفریدگان خویش همچون گاهواره کرد، و چون بستر برایشان بگسترد.»
این جایگاه فلسفی، بینشی انسان در رابطه با طبیعت از آن جهت مورد بحث قرار گرفت که در مباحث آینده اولاً، انسان در چرخه تولید عاملی اساسی است، و حتی در بدست آوردن تکنولوژی و بکارگیری فن تولید می باید بر نیروی انسانی به عنوان عامل سرنوشت ساز توجه در خور به جایگاه فلسفی و واقعی او شود. ثانیا، این طبیعت هرچند مورد سلطه و تسخیر انسان قرار می گیرد، اما طبیعت، همه داده های خود را بدون زحمت و رنج علمی حساب شده در اختیار انسان نمی گذارد و انسان نیز بدون تلاش و آگاهی از راز و رمز گسترده و پیچیده طبیعت نمی تواند آن را مهد پیشرفت خود قرار دهد. ثالثا، در وابستگی عینی طبقات جامعه به یکدیگر و تأثیرگذاری هر طبقه بر سرنوشت دیگر طبقات، موقعیت ممتاز سه طبقه تولیدکننده کالا و خدمت (صاحبان صنعت، کشاورزان و بازرگانان) آن گونه که در عبارات امام علی علیه السلام انعکاس یافته، تبیین شود.(2)

گفتار دوم: ساحت جامعه شناختی کار، اشتغال و تولید

بررسی ابعاد گوناگون جامعه شناختی کار، اشتغال و تولید، می طلبد که مفاهیم هنجار، ارزش، فرهنگ بطور فشرده تبیین شود تا این که هر یک از روایات، گفتمانها و رفتارهای امام علی علیه السلام در رابطه با موضوع در جایگاه متناسب و منطقی خود مورد استشهاد و استدلال قرار گیرد. اگر دستوری به عنوان هنجار یا روایتی در بعد ارزشی کار یا رفتاری به عنوان تجلی فرهنگ کار بما رسیده است، بطور صحیح و منطقی به آنها استناد شود. مدلول هنجاری به جای مفاد ارزشی و برعکس و یا ارزش ابزاری به جای ارزش ذاتی غائی مورد استنباط قرار نگیرد.

الف هنجار

رفتارها در سطح جامعه بدون شیوه «نرم»،(Norm) انجام نمی پذیرند. بنابراین هنجار یعنی مقیاس و قاعده رفتار که نه فقط افراد برای انجام کارها از آن پیروی می کنند، بلکه در عین حال رفتار انسانها نیز با آن سنجیده می شود.(Internalized)
بنابراین هنجارها هم می توانند در مسیر تعالی رفتارهای اجتماعی قرار گیرند و هم در مسیر انحطاط؛ زیرا هنجارها، قاعده ها و شیوه های پذیرفته شده از جانب اکثر افراد جهت رفتارها است و تلازم قطعی ندارد که این رفتارها مثبت و مفید به حال جامعه باشند. این قواعد رفتاری بر اساس مورد پذیرش واقع شدن از جانب اکثریت افراد جامعه، بطور طبیعی و متعارف و یا براساس دستور مافوق، به صورت زیر تقسیم پذیرند.

1- هنجارهای درونی

هنجارهایی که افراد جامعه بدون اجبار بیرونی، خود را موظف به پیروی از آنها می دانند و بر اساس میل یا احساس درونی خود، آنها را رعایت می کنند. درونی نامیده می شوند، زیرا تخلف از آنها هر چند مجازات غیر رسمی دارد مانند منزوی شدن از نظر افراد جامعه اما تأثیر این نوع مجازات بیشتر از مجازات رسمی است.(رفیعی، 1378: 220-219)

2- هنجارهای بیرونی
این نوع هنجارها از جانب مسؤولان رسمی جامعه در قالب قانون، آیین نامه و... تبیین می شوند، بدون آن که افراد جامعه مستقیما در تعیین آن هنجارها، مشارکت جمعی داشته باشند.(همان، 221)

ب- ارزش

 

ارزش یعنی یک نوع درجه بندی و امتیاز بندی پدیده ها (اعم از رفتار و اشیاء) از جهت خوبی و بدی، مثبت و منفی. اهمیت ارزش از آن جهت است که ارزیابی ما نسبت به اشیاء و رفتارهای خود و دیگران مبنا و ملاک قرار می گیرد. از این رو ارزش موجب می شود که جهت رفتارها مشخص شود و در جهت گیری ارزشی شکل گیرد.(3)
بی شک انسان به پدیده هایی امتیاز مثبت می دهد و آنها را خوب تلقی می نماید که می توانند نیازهای او را برآورده سازند.(همان، 270) طبیعی است که نیازهای انسان آن چنان که «مزلو»(4) معتقد است، طیفی گسترده از نیازهای ابتدایی (جسمی) تا نیازهای پیشرفته (غیر جسمی) از قبیل نیاز به احترام و شکوفایی و نیاز به روابط اجتماعی را زیر پوشش قرار می دهد.(رفیعی، 271) بنابراین نیازهای گوناگون انسان منشأ ارزشها می شوند، هر آنچه که بتواند آنها را اشباع نماید و موجب دسترسی انسان به خواسته های خود شود، از نظر او مطلوب و خوب به حساب می آید.
نکته اساسی که باید بدان توجه داشت و در بحث ارزش کار می توان از آن استفاده کرد، این است که نیازهای انسانها بدون وسیله و واسطه ارضاء نمی شود. مثلاً برای تأمین نیاز به همسر، پول و برای تحصیل پول، کار و تلاش ضروری است. از این رو تأمین نیاز به همسر ارزشی است که زنجیره تحصیل پول و کار در راستای آن قرار می گیرند. پس هم دسترسی به همسر ارزش می شود و هم تحصیل پول توسط کار. بر همین اساس می توان ارزش را به صورت زیر تقسیم نمود.
1- ارزش غائی: آنچه که، بصورت ذاتی به خودی خود برای انسان ارزشمند است، ارزش غائی نامیده می شود.
2- ارزش ابزاری: آنچه که خود ارزش ندارد، بلکه برای دستیابی به امر دیگری است، ارزش ابزاری دارد. در واقع چون در جهت رسیدن به مطلوب واقعی قرار گرفته است، ارزشمندشده است. این تقسیم بندی ارزش، بدان جهت است که کلیه رفتارهای ارزشی، ارزش ذاتی ندارند؛ همچنان که همه آنها ارزش ابزاری تلقی نمی گردند.

ج-فرهنگ

مجموع ویژگیهای رفتاری و عقیدتی اکتسابی اعضای یک جامعه را می توان فرهنگ آن دانست. (بروس کوئن، 37) عنصر تعیین کننده در این تعریف، «اکتساب» است که از یک طرف فرهنگ را از پدیده ها و رفتارهایی که نتیجه وراثت و زیست شناختی است، متمایز می سازد، و از طرف دیگر موجب می شود که همه بخشهای زندگی که توسط انسانها به وجود آمده است را شامل شود.
بعد از تبیین اجمالی این مفاهیم بطور طبیعی این پرسش مطرح می شود که بین این مفاهیم چه ارتباط واقعی در سطح روابط زندگی اجتماعی وجود دارد؟ آیا بین هنجار و ارزش، ارزش و فرهنگ جامعه، فرهنگ و هنجار، رابطه عینی برقرار است؟ جواب پرسش فوق از آن جهت ضرورت دارد که در زندگی اجتماعی انسانها عنصر کار، بطور عام چگونه می تواند، تبدیل به فرهنگ شود و در نتیجه فرهنگ کار در جامعه از یک طرف زمینه اجتماعی تلاش، پشتکار، خستگی ناپذیری را و از طرف دیگر دقت، ابتکار، خلاقیت، نظم کاری و بهره وری را فراهم نماید.
همچنان که اشاره شد، منشأ و خاستگاه ارزش، نیاز است. هر انسانی احساس نیاز به احترام و عزت نفس می نماید. در واقع احترام اجتماعی یک نیاز مهم و مورد خواست هر فردی است، و بی شک پیروی از «هنجار» منشأ احترام و کسب ارزش است. زیرا «ناهنجاری» در دید افراد جامعه بی هویتی، بی احترامی و تزلزل موقعیت اجتماعی را به دنبال دارد.
بنابراین هر انسانی نیازمند به احترام و عزت نفس و تأمین این نیاز «ارزش» است. و روش و شیوه دستیابی به آن ارزش، وقتی در بین مردم رواج می یابد، به صورت «هنجار» شکل می گیرد. از این رو می توان گفت: روش و شیوه رفتاری که در قالب آن اکثر افراد جامعه نیازهای گوناگون حسی، روانی، فردی اجتماعی را تأمین می نمایند «هنجار است» و به همین جهت هنجار نیز به نوبه خود می تواند، یکی از علل ارزش نیز به حساب آید.(رفیعی، 278)
با توجه به این که ویژگی اساسی و قوام و ماهیت فرهنگ به عنصر «اکتسابی» بودن آن است، می توان چنین نتیجه گرفت که قواعد و نُرمهای اجتماعی که در راستای تأمین نیازها و ارزشهای جامعه قرار می گیرند، بخشی از فرهنگ آن جامعه را به وجود می آوردند.
رفتار کاری، در جامعه قاعده و نرم دارد؛ اگر این قاعده و نرم کار مفید باشد یا کار مفید به عنوان شیوه تأمین نیازهای مختلف جسمی، روحی اجتماعی در سطح جامعه تثبیت شده باشد، فرهنگ کار و تلاش بطور مثبت شکل گرفته است. در مقابل اگر از روش بیکاری یا کار غیر مفید، یا کارهای زیان آور، تأمین نیاز شد، فرهنگ مناسب کار، شکل نگرفته است. به دیگر سخن قاعده و نظم کاری جامعه، هر گاه بر اساس کار سازنده، همراه با دقت و پشتکار انجام پذیرد، به گونه ای که کار با مشخصات فوق جایگاه هنجاری داشته باشد و تخلف از آن، ناهنجاری به حساب آید و یا این که کار با ویژگیهای مثبت آن، تأمین کننده موقعیت، احترام و عزت نفس در سطح روابط اجتماعی تلقی شود، عنوان ارزش اجتماعی به خود می گیرد؛ در این صورت کار مفید و همراه با دقت و ابتکار وارد حوزه «فرهنگ» می شود و طبعا فرهنگ مناسب کار و بهره وری کار، شکل می گیرد.
بنابراین، در صورتی که کار مفید با بهره وری بالا، اولاً، در سطح وسیع در بین اکثر افراد جامعه گسترش یابد و در واقع به «هنجار» تبدیل شود، بطوری که بیشتر افراد جامعه، خود را موظف به پیروی آن بدانند و عدم پیروی به گونه ای غیرمستقیم با روشهای درونی کنترل و سرزنش شود، ثانیا، یک ارزش تلقی شود به گونه ای که فعالیت و تلاش را خوب بدانند نه عار و ننگ و کسر شأن، کار مثبت و سازنده هم «هنجار» می شود و هم «ارزش» و بطور طبیعی فرهنگ مناسب و کار سازِکار تحقق یافته و کارکرد مثبت خود را در زمینه تأمین نیازهای اساسی جامعه از قبیل علم، تکنولوژی آموزش، بهداشت، معماری، کشاورزی، امور دفاعی، ارتباطات، قضاوت، اقتصاد، ورزش و... ایفا می نماید. زیرا «هنجار» و «ارزش» دو عنصر اساسی فرهنگ، به حساب می آیند. اکنون نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد، این است که چگونه می توان پدیده رفتاری، همانند کار مفید و سازنده را، در سطح جامعه تبدیل به «ارزش» و «هنجار» نمود، تا این که وارد قلمرو فرهنگ جامعه شود.

پی نوشت ها :

1- استادیار پژوهشکده حوزه و دانشگاه.
2 تفصیل این بحث در گفتار سوم خواهد آمد.
3 Value _ onientaion
4- Maslow

منبع: www.hawzah.net